نوروز را
با عاشقانه ای برای تو آغاز می کنم
…
در زمستان که متولد شدم
گریه می کردم
تا بهار
که به خنده چشمهای تو خندیدم
حالا سالهاست
بهار
با نام تو
تحویل می شود
مادر …
مربوط به : عاشقانه
برچسب ها : بهار با نام تو تحویل می شود, مادر
باد عشقش خالی شده
باید بیشتر تلمبه بزند
مربوط به : شعر, عاشقانه
برچسب ها : باد عشقش خالی شده, باید بیشتر تلمبه بزند, حامد مرادیان, خالی, خالی شده
دارم طرح یک سریال طنز را می نویسم
هر جور که قصه را تعریف می کنم
باز هم آخر کار
من و تو به هم می رسیم
مربوط به : شعر, عاشقانه
برچسب ها : سریال طنز, طرح یک سریال طنز
گم شده بودم
وقتی سالها
تنها کنارم ایستاده بودی
با چتری در دست
و بارانی که مرا خیس نمی کرد
…
حالا که قدم می زنی
باران بند آمده
چترت را بستی
و من مثل موش آب کشیده
خیره مانده ام به رفتنت
…
مربوط به : شعر, عاشقانه
برچسب ها : باران بند آمده, بارانی که مرا خیس نمی کرد, عاشقانه, موش آب کشیده, چترت را بستی
خواب نمی بینم
منتظر هیچ تعبیری نیستم
بیدار
خیره به آسمان نگاه می کنم
شاید رویایی
از شهاب سنگی پائین افتاد
…
یا صائقه ای
بی هوا
برای همیشه
بی هوشم کرد
…
مربوط به : شعر, عاشقانه
برچسب ها : شاید رویایی, منتظر هیچ تعبیری نیستم
حرفی ندارم که بزنم
تنها نفس می کشم
و دلواپسم
تا همین حداقل زندگی هم فراموشم شود …
مربوط به : شعر
برچسب ها : حداقل زندگی, حرفی ندارم که بزنم, دلواپسم
وقتی به تو فکر می کنم
هیچ حرف دیگری نمی زنم
وقتی با تو حرف می زنم
هیچ فکر دیگری نمی کنم
وقتی در کنار تو ام
هیچ من دیگری نیستم
مربوط به : شعر, عاشقانه
برچسب ها : من دیگر, هیچ من دیگری نیستم, وقتی به تو فکر می کنم